مشکل از من نیست از مغزیه که عادت کرده به پیدا کردن آدمهای تاکسیک!
دد!
-ابروهامو دادم بابا، چشامم گرد کردم و نگاه عاقل اندر صفیحهای بهت انداختم.
خالق جنتلمن پارت 6 تویی!
کلاسهای خصوصی جنتلمن بودنتو کی قراره برگزار کنی زننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن.
من الان الگوم کیم نامجونه میفهمی؟؟
این کیم نامجون سر لوحه زندگی منه.
بالغ، جنتلمن مادر سگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ مرتیکه با اون کت شلوار زغالیش منو ذوب کرد.
دد کی میرسه منم اینجوری بشم؟؟
منم موخوام.
منم موخوام کت شلوار زغالیمو بپوشم با اون کفشهای پاشنه دارم با هر قدمم تحسین بخرم.
شما که نمیدونید شخصیت این مرد چقدر پرستیدنیه.
کاریزماتیک خودخواه دقیق معامله گر..........واااااااااااااااااای دد بیا منو جمعم کن زن.
------
در مورد جیمین...دد یه جمله شنیدی که میگن تو با هر دیدی که به خودن نگاه کنی مردمم همون طورمی بیننت؟؟
یعنی تو اگه معتقد باشی که: اکی من واقعا کیوتم و خوردنیم.
اره مردمم همین فکرو در موردن میکنن
تو خودتو تحسین یا تنبیه کن. خودتو دسته کم بگیر یا به خودم اعتماد کامل داشته باش...مردم همونو میبینن که تو میخوای ببینن!
و من به شدت به این جمله باور دارم.
پس پارک جیمین ساب بتا لعنتی تو همین که یه مادر بزرگ داری که بدونی خونه منتظرته یا نگراناون همه مبلغیه که اومده تو حسابش باید بشینی فکرک نی امکان داره از تو بد بخت تر هم باشه.
نشسته برای من ردیف میکنه که چقدر بد بخته.
بچه یکم به جای دست و پا زدن تو دریا آروم شو فکر کن برای غرق نشدن چی کار کنی؟؟
عجب!
دد تا آخر فیکشن یا من یه بلایی سر جیمین میارم یا نامجون آدمش میکنه.
ولی اون حسش بعد از اون شب...آره میفهمم اون حس نجاست و خفگی....(وی دارد تلاش میکند یکم احساسی بر خورد کند)
------
بعد مرتیکه کت شلوار زغالی اومده اشکاشو پاک میکنه دستاشو خوب بودن بوسشم میکنه ولی پفیوز تو قرار داد نوشته: ابدا نباید طرفین حسی بهم پیدا کنند.
د بیا بگو تو ماه رمضون برو بشین تو رستوران غذا خوردن مردمو ببین اما روزه بگیر.
مرتیکه نفهم منم عاشقت شدم چه برسه به اون ساب بتایی که...الله اکبر دد دارم با کارکترات به مشکل بر میخورم....
بعدشم...
-ریز کردن چشام
تنگ اون همه ژانر یه رمز آلود هم بزن خلاص کن منو
مغزم به چوخ اعظم رفت!
سیگارش به سیب میده؟؟
سیگارش بو سیب میدههههههههههههههههههههههههههههه؟؟
هر چی دارم تئوری و سناریو بچینم که نامجون چطور ساب بتای فلک زدنمونو قبلا دیده و عاشقش شده تو کتم نمیره زن!
چرا؟؟
چون این رابطه از...خداونداااااااااااا دد!
---------
در مورد به سیم آخر زدن.
هه هه هه هه
دد من تو سیم آخر دارم زندگی میکنم قشنگم.
هر لحظه زندگیم مثل بمب ساعتیم!
ولی خب....آره جدا از شوخی کی هست که به سیم آخر نزده باشه؟؟
-----
یه چیز دیگه.
دد من وقتی داشتم یم خوندم متوجه یه چیزی شدم.
موقع مکالمه جیمین و نامجون توی دفتر خب...انگار داشتی دو قشر معامله گر و موفق و بیزنس من جامعه رو با قشری که بعه ضعف محکوم بودن مقایسه میکردی.
یه بیزنس من یه آدم اهل معالمه و زیرک همیشه مححافظه کاره احساساتش دخیل نیست و با وسواس خاصی معاملات رو جلو میبره و درست مثل یه فرمانده برای حرکات بعدی سربازهاش پلن داره.
اما یه آدم متوسط رو به ضعیف جامعه احساسات در هر زمانی بهشون قالب میشه و باعث میشه توی کارشون حساسیت به خرج ندن و مداما در حال دیدن خودشونن.
یه حورایی داشت تفاوت بین کسی که خودشو نجات داده و کسی که خودشو غرق میکنه توی دریای زندگی رو نشون میداد!
و دد اون کارای امروز کیم نامجون...ببین از صد تا رابطه جن.سی هم جذاب تر بود!